شهر سهراب پوسته ای دارد که با درونش صد در صد متفاوت است. در حقیقت اسم شهر سهراب که می آید اذهان عمومی سُر می خورد به سمت دین و مذهب . در آخر نتیجه این می شود که اِ... شهر سهراب شهری است بس مذهبی و معنوی و اگر پا درون آن گذاشته شود انسان خاطی بی در و دهن سراپا تقصیر یکهو نور تِپان می شود و گناهانش در یک دم فِشی کرده و از او گریزان می شوند و دستی ماورایی از معراج تا آرنج برون آمده و دُم انسان طهور شده را گرفته و به صورت زور تپان راهی بهشت می نماید!
ولی در حقیقت این قضیه اصلا و ابدا صحت ندارد. نه اینکه شهر سهراب زبانم لال و چشمم کور و دهنم پر از گِل ، بی در و پیکر باشد .نه. حقیقت آن است که همه چیز در شهر سهراب چپکی جا افتاده است. یعنی بادیه مذهب نمایی پر از آب جوش است و دیگ آدمیت پر از یخ! علاوه بر این تعدد ننه قمرها در شهر سهراب باعث این شده است که ملت با احتیاط بیشتر قدم برداشته و برای هر حرکت ریز اعم از بالا کشیدن خشتک نیز تفکرات فیثاغورثی بنمایند و چپ و راست را بپایند تا خشتکشان ناغافل پشت و رو نباشد.
بگذارید با یک مثال قضیه را روشن کنم. در سال های گذشته مسئولان شهر سهراب بر آن شدند که کمی ما تحت مبارکشان تکان داده و خیر سر پدرهای محترمشان کارهای فرهنگی بکنند. البته همانطور که مستحضر هستید یک سری کارهای فرهنگی هست که در مستراح و پشت درب موال های عمومی انجام می شود و شامل شعارها و جملات خارج از محدوده و خاک به گوری خطاب به خواهر و مادر فلانیست که ما ابدا کار به کار آن نداریم علاوه بر این مسئولان والا مقام شهر سهراب معمولا در لگن جیش می کنند نه در موال عمومی! ( ایضا خیر سر پدر محترمشان) بسکه این مسئولان تیز و بز هستند و زبل!
حال کار فرهنگی مورد نظر برپایی کنسرت توسط چند تن از خوانندگان پاپ این مرز و بوم بود. شوخی نیست! مسئولان شهر سهراب کلی از این دنده به آن دنده غلطیده بودند و شکمشان را خارانده بودند تا به این نتیجه رسیده بودند.
اما... در این بین دین و مذهب جوانان بدبخت آفتاب و مهتاب ندیده چه می شد؟ ای وای! ای فغان! ای هوار... دین رفت! مذهب ترکید! جوانان شهر سهراب به یکباره بی در و پیکر شدند! وای! آی! آخ!
این بود که عده ای از جان بر کفان ضد بی ناموسی (!) و ضد لهو و لعب به پا خواستند و کفن پوشیدند و مثال همان پرنده معروف (اسکل) داد اعتراض دادند و شعار وا مصیبتا سر دادند و...
آقا ته ماجرا اینکه کنسرت تعطیل شد ودیگر کی حال داشت دوباره و از نو دنده به دنده بغلطد و شکم بخاراند؟ برو بابا حال داری!
اما پس از چندی که آب ها از آسیاب افتاد عده ای از جوانان شهر سهراب، همان هایی که همه جا قرتی و بی دین نامیده می شوند تاتی تاتی کنان دور هم جمع شدند و مرده را زنده کردند.
حال ما هم می رویم کنسرت! البته با ابعاد کوچکتر و شاید صمیمیتی بیشتر.
بروید به ادامه مطالب
آن عکس بالایی دانشگاه شهر سهراب است. کلهم آن هایی که آن بالا هستند رفقای "واو" هستند. همه اشان کلی تلاش می کنند که گوشه ای از موسیقی را در شهرموسیقی گریخته شهر سهراب احیا کنند. حتی در اینجا شماره یک و دو با هم قهر هستند و من هر آن حس می کردم که شماره یک که همان نی زن گروه است بلند خواهد شد و با نی اش محکم خواهد کوبید پس گردن خواننده ! و من هار هار خواهم خندید. حسم اشتباه از آب در آمد چراکه قبلا ها در جایی دیگر این دو یقه هم را جر داده بودند و الان در دوران نقاهت و پس از یقه جر دهی به سر می بردند!
خانم ها و آقایان را جدا کرده بودند و من کنار همسر دوست "واو" نشسته بودم ولی از اول تا آخر اجرا ، از این ور سالن با آن ور سالن یعنی جایی که "واو" نشسته بود ارتباط محرمانه مستقیم داشتم همراه با حرکات بال بال زدن و بای بای نمودن." واو" هم هی اشارت می نمود که یعنی جان امواتت آرام بگیر آبرویم رفت! سرکوب احساسات تا چه حد؟
پ.ن1: دوستان تا بدانجا که عقل ناقص بنده قد می داد لینکتان کردم اگر کسی را جا انداخته ام به صورت مستقیم و واضح یاد آوری بنمایید.
پ.ن2: دوستان جان من آدرسم را در لینک هایتان تغییر دهید. می آیم به وبلاگتان و می بینم هنوز در آدرس قبلی به سر می برم دچار بی هویتی از نوع حاد می شوم. مگرآزار دارید؟
پ.ن3: با تشکر
سلام من جان عزیز، لینک را تغییر دادم توی وبم، خوب شد تذکر دوباره دادی! این روزها زیر بار مسئولیت خطیر زندگی، عجیب کمحافظه شدهام، اینقدر که نگران آلزایمر گرفتن هستم جدا! (خودم البته مشکوکم، فکر میکنم آلزایمر را گرفته باشم!)
دوم هم اینکه(قبل از فراموشی حافظه کوتاه مدتم!): اگر به شهر خون و قیام، کویر همسایه، بیایی چه می گویی؟ اینجا چند سال پیش اجازه ندادند مجری زن برنامه کودک (یکی از این خالههای روی اعصاب برنامه کودک) بیاید قم و برنامه اجرا کند! البته قم هم علیرغم اسم مذهبی که در کرده، اصلا شهر مذهبی ای نیست! لایههای پنهان دارد اساسی! کی مسئولان و مدیران میخواهند این چیزها را بفهمند وفکری به حال فرهنگ و هنر و حتی مذهب واقعی بکنند... خدا عالم است و لابد دیگر از دستشان خسته شده!
سلام بر شب قصه عزیزم
کم حافظه گی بیماری همه گیری است چندان تعجب نکن. ممنون از اینکه آدرسم را درست نمودی.
من دو سال قم درس خوانده ام و کاملا از اوضاع آنجا اطلاع دارم. عمو و خانواده اش آنجا زندگی می کنند. خوب می شناسم قم را. نمونه ای از شهر سهراب است با ظاهری متفاوت تر می دانم... درک می کنم...
خونه نو مبارک
شیرینشو ندادینا:
متشکرم... چشم سارایی... تقدیم می نمایم
سلام
باورم نمیشه زن و مردرا توی کنسرت از هم جدا کنند ...
سلام
برای ما عادی شده جناب بازاری
سلام من جان
خانه جدید مبارک.
امیدوارم اینجا اعصاب خوردیای بلاگفا دیگه نباشه
آرزومند بهترینها برای "من" گل و "واو" گرامی
سلام هدی جون.
ممنونم و متشکر.
الهی که خدا از دهنت بشنفه!
متشکرم بابت این دعای مهربانانه ات ای دوست... ممنون...
هی من!!
میبینم که اثاث کشی کردی؟!
توام مث بقیه بی اعصاب هستی که یه هوئی قهر کردند
رفتند وب دیگه؟!
بلیا بلیا!
معلومه که من اعصاب درست درمون ندارم گیلاس! بلاگفام دیگه جزغاله کرد مارو!
ااااااااااا اونجام از این داستانا دارین!چه جلب پس فقط ما نیستیم بدبختیم خوبیش اینه تو مازندران فقط یه چن تا شهر اینطوری هستن مرکز استان اینطوری نیست
ما لینک شما را جابجا نمود وادرس جدیدتان را تعبیه نمودیم
من بعید می دونم سمت شما اینجوریا باشه ها!
خدا عوض خیر به شما عنایت نماید برادر:)
من یه بار (البته متاسفانه یه بار، دلم میخواست بیشتر از این حرفها باشه) افتخار داشتم بیام کاشان. از بافتی که داره کمی تا قسمتی میشد به این نکته رسید که سختگیر خستن. البته دوستانم هم تاکید بر سختگیر بودن جو دارن.
ولی خیلی خوشحالم که کنسرت آزاد شد.
وای دقت کردی چه کامنت جدی ای شد؟
راستش نشد خوشحالیم رو توی قالب شوخی بیان کنم. چون حس کردم ممنوعیت برگزاری کنسرت خیلی غم انگیزه. خودمم نفهمیدم چی نوشتم...
پس اینورا اومدی ای دلارام... پس دیدی.... پس حس نمودی... پس...! خیلی ماهی...
سلام من عزیز. همیشه خواننده نوشته های شما بودم و هستم . موفق و شاد باشی
سلام به روی ماهت ای دوست جدید... قدم رنجه می فرمایید و ما رو مفتخر می نمایید.
ممنون و متشکر ای دوست...
مرسی لینک کردین
من یه دوست کاشانیِ خوب دارم میاد واسم ار اوضاع و احوال شهرتون حرف میزنه
خیلی شهر بامزه ای دارین
فابل نداشت.
ینی چی چی میگه؟
به به! تغییر وتحول خیلی خوبه. مبارکه انشالله بسلامتی و خوشی توش وقت بگذرونی. با اینهمه ذوق و سلیقه ی شما خیلی دلم خواست وبلاگ داشته باشم. البته قبلنا داشتم ٨-٩ سال پیش که تازه رفته بودم دانشگاه. ولی الان دیگه نه ذوقی مونده نه وقتی. اون وبلاگ کذایی هم درسام که زیاد شد ازبس بهش سر نزدم پاک شد. ولی وبلاگ شما رو قبل هرشب قبل از خواب میخونم. مثل مسواک زدن عادت کردم بهش! و ازش لذت میبرم.
ممنون سوده خانومی... بلاگفا اموات رو آورد جلو چشامون! مجبور به تغییر شدیم ولی به قول شما این نیز بسی خوب است... سلامت باشی ای دوست... وبلاگ پدیده عجیبی است. آدم را وابسته می کند و اگر چند روز به آن سر نزنی دلزده می شوی! احتمالا شما هم دلزده شدین. از اینکه این همه به من لطف دارین به خودم می بالم... ممنون... باعث افتخار منه...
سلام عزیزمممممممممممممم
خونه ی نو مبارک! برای خوندنت باز می آم
دلت اومد بلاگفا رو ترک کردی! الان آقای شیرازی عزادار رفتنته!
سلام به روی ماهت. خوبی نا پیدا؟
آخه بلاگفا چند روز متمادی خیلی آزار رسانی نمود! منم طاقت از کف دادم! آقای شیرازی که دیگه ترکونده با این بووووووووووووووووق!
امتشکرم و منتظرم...
نه به جان خودم
هعییییی من بانو گفتی کنسرت و کردی خرابمان ، به قول سپیده خانم ما حسرت کنسرت های واقعی به دلمان مانده .حتی قبل تر ها جلوی اجرای کنسرت استاد شجریان را هم گرفتند ، دیگه پاپ خون ها که جای خود دارن.
البته ،ناگفته نماند که از این کنسرت های سنتی و ملو گه گاهی در گوشه و کنار شهر تازهگیها برگزار میشه .
البته وضع تاتر اینقدر هم بد نیست که دوستمون گفت، و گه گاهی حتی تبلیغاتش در شهر دیده میشود.
پ.ن: من یکی که همون اول لینکتون رو اصلاح کردم
به جان خودم من فکر می کردم فقط ماییم که اینهمه بد شانسیم! و مظلوم. و معصوم. وحیوونکی. و بیچجاره. و آخی!
پ.ن: بسیار بسیار متشکرم... خدا عوض خیر به شما عنایت فرماید. مردم از بس حرص خوردم!
اولاً خدمت شما عارضم که به نظرم اکثر مسئولان به همین سبک و سیاقند و اکثر شهرها نیز همچون شهر سهراب شما. اصولاً درد کشور ما همین جمله نغز شماست:"بادیه مذهب نمایی پر از آب جوش است و دیگ آدمیت پر از یخ" (متاسفانه)
در ثانی به نظرم اگه قرآن هم میخواست توی این دوره زمونه چاپ بشه حتما مجوز نمی گرفت چون داستانی مثل یوسف و زلیخا توش هست دیگه چه برسه کنسرت و تئاتر و کارهای فرهنگی و هنری از این قبیل.
کافیه مسئول یه اداره فرهنگی ببینه جایگاهش در خطره. راحت قید همچی رو میزنه و فقط مراسم سوگواری برگزار میکنه چون هیچ مشکلی نداره.
همینه که مراسم های سوگواری ما شبیه کنسرت ها شده و شعرهای خفن در قالب مداحی اجرا میشه.
آره آبجی ... قضیه اینه!
محسن خان اون قرآن رو خیلی خوب اومدین. کاسه داغتر از آش که میگن همینه! ولی من فکر می کردم فقط ماییم که مهجور موندیم...
چندین سال پیشششششششششششششششششششش
یه کنسرتی در مشهد برگزار شد که منجر به دعوا و پلیس بازی شد.چند وقت بعدش دوباره کنسرتی برگزار شد و جوانان احساساتی باز هم محاسه ساختند.
کنسرت ها و تمام فعالیت های فرهنگی لغو شد که تاتر را هم شامل شد.
البته البته البته در بعضی دانشگاه ها تاتر برگزار میشه ولی نه که عمومی باشه و ملت برن.اگر هم تاتری باشه بیشتر در اغیاد مذهبی هست و در اماکن خاص.
کلا در مشهد تاتر و کنسرت به معنای واقعییییییییییییییییییییییییییییییییییی چند سال است دیده نشد.
راستی شاید زیرزمینی باشه که من خبر ندارم
اوه پس اونورم مثل اینوره... اوه اوه اوه!
1- درود بی پایان بر شما دوست عزیز
2- خونه نو مبارک.ببخشید من دست خالی اومدم.
3- پست قبلی بسیار نکته های ظریف و قشنگی داشت.(امر خطیر کشک ساباندن.علوم زیستی(!) ....)فک نکنی من فراموش کردم هااااااااااااااااا.
4- تو مشهد هم کنسرت یه 600 یا 700 سالی هست که برگزار نمیشه.تازه تاتر هم نداره.
5-نه عزیزم واو داشته ذوق میکرده که بهش توجه میکنی و تحت هر شرایطی به یادش هستی
6-ارادتنمندیم
متشکرم...قربون این دوست ریز بین نکته سنجم ...
ایول...
یه سوال : تاتر دیگه چرا؟