یک"من"دیگر

اینجا خوشحال می نویسم که غمتان را لحظه ای چند از یاد ببرید...

یک"من"دیگر

اینجا خوشحال می نویسم که غمتان را لحظه ای چند از یاد ببرید...

فاطی جون رخ بنما!

سلام به روی ماه حضار گرامی:

آیا فاطی کرده قاطی؟

آیا فاطی زنده است؟

آیا سر فاطی را زیر آب کرده اند؟

آیا فاطی کچل شده است که رویش نمی شود به وبلاگش بیاید؟

آیا فاطی بچه پس انداخته و در حال پی پی شویی است؟

آیافاطی را در موال حبس نموده اندی واز او می خواند نفس عمیق بکشد تا حالش جا بیاید؟

آیا واو سبیل هایش را تابانده و با کمربند فاطی را سیاه و کبود نموده است؟( وا...چه غلطا!)

نه...

نه...

نههههههههههههههههههههههههه...

فاطی اینجاست! 

در زیر کوله باری از شرمندگی...

آری...

ای دوستان. من سالمم. توله هم پس نیانداخته ام! فقط  دستم بند است. یعنی خیلی  بند است. یعنی خیلی خیلی خیلی بند است! از این رو رویم سیاه است و مخم اندر دیوار! و باز شرمنده ام...

دلم برای تک تکتان تنگ شده است...

رویم به دیوار یکبار هم واو جورم را کشید و چند کلمه ای افاضات بفرمود . به موقعش حالش را جا می آورم! شما به دل نگیرید!

همچنین از همین تریبون اعلام می دارم که ای دوستان، دم عید است. بروید یک ذره خانه تکانی کنید . مگر خون شمایان از من بیچاره رنگین تر است؟ من هم بعد از عید خدمت خواهم رسید و از خجالتتان در خواهم آمد.

بی نهایت از لطفتان سپاسگزارم و شرمنده گل رویتان هستم بابت پاسخ ندادن به نظرات... 

البت همه را خوانده ام... ای دوستان ... خیلی خیلی دوستتان دارم...

ایام به کام...